20
بار دیدمت، 19 بار بهت خندیدم، 18 بار به من اخم کردی، 17 بار از دستم خسته شدی، ولی 16 بار دیگه سعی کردم، و 15 جمله ی عاشقونه رو به 14 بار به 13 زبون دنیا و 12 لهجه و 11 روز و روزی 10 بار به کمک 9 نفر به تو گفتم اما تو 8 بار قهر کردی، 7 بار صورتتو از من برگردوندی، و من 6 بار برات مردم، 5 بار قربونت رفتم، و 4 بار نازتو کشیدم، 3بار ناز کردی، و 2 بار جونم رو به لبم رسوندی، تا فقط 1 بار به من بگی: ( دوستم داری) خوب بگو دیگه
پاییز را دوست دارم
...بخاطر غریب و بی صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش
بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش
بخاطر رفتن و رفتن
بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام
بخاطر معصومیت کودکی ام
بخاطر نشاط نوجوانی ام
بخاطر تنهایی جوانی ام
بخاطر اولین نفس هایم
بخاطر اولین گریه هایم
بخاطر اولین خنده هایم
بخاطر دوباره متولد شدن
بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر
بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه
بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه
بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش
پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز
و من عاشقانه پاییز را دوست دارم
کاش می شد عشق را تفسیر کرد
دست وپای عشق رازنجیرکرد
کاش می شد سست اندیشه را
در کتاب آرزو تفسیر کرد
یا که می شد عمراز دست رفته را
چون نوار زندگی تکثیر کرد
یا که می شد روی قلب سرنوشت
لحظه های آینده را تفسیر کرد
شبی
غمگین شبی بارانی و سرد
مرا
در غربت فردا رها کرد
دلم
در حسرت دیدار او ماند
مرا
چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنهایی غریب است
ببین
با غربتش با من چه ها کرد
تمام
هستی ام بود و