درفصل تگرگ عاشقت می مانم
باریزش برگ عاشقت می مانم
هرچندتبر به ریشه ام می کوبی
تالحظه مرگ عاشقت می مانم
گاهی به آسمان نگاه کن
شایدکبوتری خسته
به آشیانه دلت محتاج باشد
زندگی یعنی ناخواسته به دنیا آمدن
مخفیانه گریستن
دیوانه وارعشق ورزیدن
و
عاقبت درحسرت آنچه دل می خواهد
و
ومنطق نمی پذیرد سوختن
زرداست که لبریز حقایق شده است
درد است که بازرد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاری است که عاشق شده است
نبودی بی توگریه کردم
تورادیدم وخندان گریه کردم
برای اینکه اشکم رانبینی
نشستم زیرباران گریه کردم
از دورها زیباست امواج آبی عشق
اما دریغ وافسوس چو می رسی سراب است